غربت...

حس غریب

دشتها اوده ست...در لجنزار گل لاله نخواهد روئید...

غربت...

روزی از ان روز های سر خوشی ...به هم تکیه داده بودیم و هر کدام به جایی خیره.

او مشرق را مینگریست و من جایی که مغربش میخواند...

مدتها خیره ماندیم...

 او به راهی و من هم به راهی ......

که یکباره تکانی به خود داد و گفت : یکیمان باید برود..

لرزیدم...

تمام وجودم یخ بست...

از ترس  هزار بار مردم و زنده شدم...

دید که ساکتم گفت : یکی مان باید برود اما دوباره باز میگردد و دیگری تا باز گشت او  چشم به راه میماند...

زبان از کام جدا کردم و با هزار بغض نشکسته گفتم : یکیمان باید کجا برود ؟

گفت : غربت

نشستم.....

دو زانو در بغل . سر در گریبان  با تمام وجود نداشته ام گریستم.....

زلال اشک بود که از بلور وجودم پر میکشید و بر صدف دیده میهمان میشد....

 



نظرات شما عزیزان:

hami20
ساعت19:40---20 ارديبهشت 1393
سسسسلام خاله


ناشناس
ساعت0:16---19 ارديبهشت 1393
<img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(25).gif" width="18" height="18">

❀◕ ‿ ◕❀
ساعت13:12---18 ارديبهشت 1393
موفق باشین
پاسخ:زنده باشین شما هم
پاسخ:خخخخخخخخخخ


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 18 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 2:13 ] [ maryam ] [ ]
مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه